🔷 اگر يكبار ديگر به دنيا مىآمدم...نوشتهاى از «اِرما بومبك»:
🔷 اگر مىتوانستم يكبار ديگر به دنيا بيايم، كمتر حرف مىزدم و بيشتر گوش مىكردم. دوستانم را براى صرف غذا به خانهام دعوت مىكردم حتى اگر فرش خانهام كثيف و لكهدار و يا كاناپهام ساييده و فرسوده شده بود. در سالن پذيرايىام، ذرت بوداده مىخوردم و اگر كسى مىخواست كه آتش شومينه را روشن كند، نگران كثيفى خانهام نمىشدم.
.
🔷 پاى صحبتهاى پدربزرگم مىنشستم تا خاطرات جوانىاش را برايم تعريف كند و در يك شب زيباى تابستانى، پنجرههاى اتاق را نمىبستم تا آرايش موهايم به هم نخورد.شمعهايى كه به شكل گل رُز هستند و مدتها روى ميز جا خوش كردهاند را روشن مىكردم و به نور زيباى آنها خيره مىشدم. با فرزندانم بر روى چمن مىنشستم بدون آنكه نگران لكههاى سبزى شوم كه بر روى لباسم نقش مىبندند.
با تماشاى تلويزيون كمتر اشك مىريختم و قهقهه خنده سرمىدادم و با ديدن زندگى، بيشتر مىخنديدم.
.
🔷 هر وقت كه احساس كسالت مىكردم، در رختخواب مىماندم و از اينكه آن روز را كار نكردم، فكر نمىكردم كه دنيا به آخر رسيده است. هرگز چيزى را نمىخريدم، فقط به اين خاطر كه به آن احتياج دارم و يا اينكه ضمانت آن بيشتر است! به جاى آنكه بىصبرانه در انتظار پايان نه ماه باردارى بمانم، هر لحظه از اين دوران را مىبلعيدم؛ چرا كه شانس اين را داشتهام كه بهترين موجود جهان را در وجودم پرورش دهم و معجزه خداوند را به نمايش بگذارم.
.
🔷 وقتى كه فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش مىكشيدند هرگز به آنها نمىگفتم: «بسه ديگه حالا برو، پيش از غذا خوردن دستهايت را بشور»؛ بلكه به آنها مىگفتم: «دوستتان دارم.»
.
🔷 راه ميانبُر در زندگى اين است كه هماكنون شاد باشيد و احساس شادى كنيد.