loading...
کاظم سعیدزاده
کاظم سعیدزاده بازدید : 29 شنبه 14 دی 1398 نظرات (0)

مسافری خسته که از راهی دور می آمد ، به درختی رسید و تصمیم گرفت

 

که در سایه آن قدری استراحت کند غافل از این که آن درخت جادویی بود ،

 

درختی که می توانست آن چه که بر دلش می گذرد برآورده سازد !

 

وقتی مسافر روی زمین سخت نشست با خودش فکر کرد که چه خوب می شد

 

اگر تخت خواب نرمی در آن جا بود و او می توانست قدری روی آن بیارامد .

 

 فوراً تختی که آرزویش را کرده بود در کنارش پدیدار شد !

 

مسافر با خود گفت : چقدر گرسنه هستم . کاش غذای لذیذی داشتم . . .

 

ناگهان میزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیر در برابرش آشکار شد .

 

پس مرد با خوشحالی خورد و نوشید . . .

 

بعد از سیر شدن ، کمی سرش گیج رفت و پلک هایش به خاطر خستگی

 

 و غذایی که خورده بود سنگین شدند . خودش را روی آن تخت رها کرد و در حالی

 

که به اتفاق های شگفت انگیز آن روز عجیب فکر می کرد 

 

 با خودش گفت : قدری می خوابم ولی اگر یک ببر گرسنه از این جا بگذرد چه !؟

 

و ناگهان ببری ظاهر شد و او را درید !

 

نتیجه : هر یک از ما در درون خود درختی جادویی داریم که منتظر سفارش هایی از جانب

 

ماست . ولی باید حواسمان باشد ، چون این درخت افکار منفی ،

 

 ترس ها ، و نگرانی ها را نیز تحقق می بخشد .

 

بنابر این مراقب آن چه که به آن می اندیشید باشید . .

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1099
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 34
  • آی پی دیروز : 29
  • بازدید امروز : 46
  • باردید دیروز : 36
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 286
  • بازدید ماه : 1,325
  • بازدید سال : 5,633
  • بازدید کلی : 50,474