loading...
کاظم سعیدزاده
کاظم سعیدزاده بازدید : 34 یکشنبه 15 دی 1398 نظرات (0)

شیوانا از راهی می گذشت .خسته شد و به درختی تکیه داد. چند دقیقه بعد جوانی  سراسیمه به درخت نزدیک رسید و جسمی را که داخل  پارچه ای پوشانده بود زیر یک سنگ مخفی کرد. به محض این که جوان  کارش را تمام کرد نگاهش را به سمت درخت چرخاند و شیوانا را دید که به او نگاه می کند!جوان شرمزده شد سرش را پایین انداخت و از شیوانا دور شد.

 

روز بعد عده ای از مردم دهکده آن مرد جوان را طناب بسته نزد شیوانا آوردندو از او خواستند  تا برای آن جوان مجازاتی مشخص کند. شیوانا سری تکان داد و از جمعیت پرسید:"جرم این جوان چیست!؟" یکی از جمع پاسخ داد:این جوان دیروز به درون معبد قدیمی دهکده رفته و ظرف  گران قیمتی را که آنجا بود ربوده و فرار کرده است.

 

شیوانا پرسید:"از کجا می دانید که کار این جوان بوده است!؟"

 

همان شخص پاسخ داد:دقیقا مطمئن نیستیم.اتفاقا وقتی ظرف به سرقت رفته کسی در معبد نبوده است.ما بر اساس حدس و گمان فکر می کنیم کار او بوده است.البته او خودش می گوید که از ظرف گران قیمت خبری نداردو ما هر جایی که گمان می کردیم را گشتیم ولی ظرف را ندیدیم!

 

شیوانا با عصبانیت گفت:" شما بر اساس حدس و گمان شخص محترمی را متهم کرده اید.زود این جوان را رها کنید و وقتی شواهدی محکم تر داشتید سراغ من بیایید!"

 

جمعیت,جوان را رها کردند و پراکنده شدند.ساعتی بعد جوان در خلوت نزد شیوانا آمد وشرمزده وخجل سرش را پایین انداخت و آهسته گفت استاد!شما خودتان دیدی که من ظرف را کجا پنهان کردم؟پس چرا مرا لو ندادید!؟ شیوانا آهی عمیق کشید و گفت:" به جز من چشمان خالق هستی هم نظاره گر اعمال تو بود. وقتی خالق کاینات آبروی نو را نگه داشت و اجازه نداد که کسی نظاره گر اعمال تو باشد, چرا من که چشمانم از اوست پرده پوشی نکنم!؟"

 

جوان خجل و سرافکنده  از حضور شیوانا بیرون رفت. روز بعد دوباره جمعیت آن جوان را نزد شیوانا آوردند و گفتند:ظرف گرانقیمت شب گذشته به طور عجیبی به معبد بازگردانده شده است و هیچکس ندیده که چه کسی این کار را انجام داده است.برای همین ما به این نتیجه رسیدیم که این جوان بی گناه بوده و ما بی جهت او را متهم کرده ایم.به همین خاطر نزد شکا آمده ایم تا از او بخواهید ما را ببخشد!

 

شیوانا تبسمی کرد و گفت:" این جوان حتما شما را می بخشد بروید و به کار خود برسید!"

 

وقتی جمعست پراکنده شدند. شیوانا آهسته نزدیک جوان رفت و گفت:" همان کسی که چشمن بقیه را کور کرد وآبرویت را حفظ نمود اگر اراده کند می تواند پرده ها را براندازد و اسرار پنهان تو را برملا سازد  ودر یک چشم به هم زدن تو را رسوا کند.قدر این حامی بزرگ را بدان و همیشه سعی کن کاری کنی که او خودش پوشاننده عیبهای تو باشد!"

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1099
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 37
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 56
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 121
  • بازدید ماه : 65
  • بازدید سال : 4,373
  • بازدید کلی : 49,214