loading...
کاظم سعیدزاده
کاظم سعیدزاده بازدید : 20 چهارشنبه 16 مرداد 1398 نظرات (0)

و چند وقت بعد مجبور می‌شوی بپذیری زندگی بدون کسی که دوستش داری همچنان ادامه دارد و تو اگر همراهش نشوی جا می مانی…

نسخه می پیچند برایت که چنگ بزنی به آدم های دیگر تا این روزهای لعنتی راحت تر بگذرد…

اول مقاومت می کنی ولی بعد می پذیری که چاره ای از این بهتر نیست…

این وسط کلاس ورزش، تغییر رنگ و مدل مو، قرارهای دوستانه و خرید هم مسکن بی تاثیری نمی تواند باشد…

خلاصه مثل بچه ای که سرش را گرم می کنند تا گریه برای چیز خطرناکی که میخواهد را تمام کند سرگرم می شوی ولی دلگرم نه…

روزی هم می رسد که اطرافیانت می گویند آفرین که از این روزهای سخت به بهترین شکل بیرون آمدی…

اما غافل از آنند که فراموشی به معنای واقعی نیامده است فقط به شکل یک نقاب هر روز بر چهره ات ظاهر می شود و شب ها با خیسی اشک از چهره ات پاک می شود…

و صبح فردا دوباره نقابی نو

.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1099
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 24
  • آی پی دیروز : 47
  • بازدید امروز : 28
  • باردید دیروز : 66
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 206
  • بازدید ماه : 150
  • بازدید سال : 4,458
  • بازدید کلی : 49,299